تقابل مفاهیم بنیادین عرفان اسلامی و فلسفه پساساختارگرا در معماری با تاکید بر آراء مولانا و ژاک دریدا

سال انتشار: 1397
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 531

فایل این مقاله در 12 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

CAUCONF01_0878

تاریخ نمایه سازی: 30 شهریور 1397

چکیده مقاله:

آنچه امروزه غرب و نظریه پردازان آن به عنوان ساختارشکنی به زبان می آورند، در فرهنگ و ادب ایرانی بطور عملی راه خود را پیموده است. بخصوص تامل در متون عرفانی موضوع را روشن تر می کند. نگاهی گذرا به الفاظ و رفتار عارفان در سده های پیشین، آشکار می کند که عارفان ایرانی هر کدام به دلایلی خاص و نبوغ شخصیت استثنایی شان، در خلاف عقاید و عرف زمانه خود رفتار می کردند. در این پژوهش در نظر است تا با استفاده از روش توصیفی تحلیلی به بررسی تطبیقی مفاهیم بنیادین عرفان اسلامی و فلسفه پساساختارگرا در معماری، با تاکید بر اندیشه های مولانا و ژاک دریدا بپردازیم. اهداف چنین مطالعه ای نزد خواننده می تواند بسیار غریب به نظر آید. چرا که موضوع، مطالعه دو متفکری است که به دو سنت بسیار متفاوت تعلق دارند. اهمیت این موضوع آنگونه نمایان خواهد شد که در پرتو این حرکت نوین به سوی عرفان و معنویت، عرفان اسلامی نیز می تواند به بازنگری رابطه خود با فلسفه، به ویژه رابطه خود با فلسفه ضد بنیانی غرب بپردازد که این موضوع خود یکی از بهترین راه های اتصال عرفان اسلامی به بحث های نوین فلسفه غرب می باشد. یافته های حاصل از این پژوهش نشانگر آن است که مفاهیم بنیادین دستگاه فکری مولانا و ژاک دریدا در اصولی با یکدیگر مشترکند که از جمله این اصول مشترک میتوان به عدم قطعیت، نسبینگری، مرکزگریزی، تقابلهای دوگانه، تاویل متن و مرگ مولف اشاره نمود. علاوه بر مفاهیم مشترک در دستگاه فکری مولانا و دریدا نکتهای که بسیار قابل تامل میباشد این است که هم عرفان و هم ساختارشکنی در باور به بینهایت، مخاطب را به وادی تحیر میکشانند؛ زیرا فقط در این حالت است که میتوان از خود برید و به دیگری نگریست.

نویسندگان

رضا عسکری زاد

کارشناس ارشد مهندسی معماری جهاد دانشگاهی واحد گیلان، رشت

بهنام جعفری

عضو سازمان نظام مهندسی ساختمان استان گیلان