هوش عاطفی در سازمان های قرن 21

چکیدهبا وجود تحقیقات فراوانی که روان شناسان، جامعه شناسان و مردم شناسان بر روی انسان ها انجام داده اند، هنوز هم انسان موجودناشناخته ای است که از استعدادهای نهفته ای فراتر از تصور برخوردار است . توجه به انسان یعنی توجه به دو مرکز اصلی عقل واحساس او که برآیند توسعه آن ها، رشد یک انسان متعادل و متوازن را نوید می دهد، اما وقتی مدارس و دانشگاهها نیز بیشتر بهآموزش عقلانی و منطقی او همت گمارده اند از پرورش توسعه اعتقادات، احساسات و عواطف که می تواند جنبه اهریمنی توسعه عقل ودور مانده اند .مطالعه نظریه های مدیریتی رهبری در سازمان، X و Y منطق را کنترل کند، و یا انگیزش و یا اصول ارتباطات و نیزهمه گویای این واقعیت هستند که نیازهای نامرئی انسانها در چرخه رفتار سازمانی نادیده گرفته می شوند و این بخش از کوه یخسازمانی همواره از دید ناخداهای کشتی مدیریت در سازمان ها پنهان می ماند .در نظریه مازلو، به وضوح، نیاز انسان به عشق و محبتدر رده سوم مشخص شده است . حتی در نظریه های رهبری، تفکیک وظایف رهبران به دو دسته کارمداری و انسان مداری نیز از آنجاناشی می شود که مدیران عمدتا وً خود بخود به کارمداری، حساسیت و توجه خاص مبذول می دارند و از وظایف انسان مدارانه خودغفلت می کنند.اگر به مطالعات دانشمندان در زمینه هوش توجه شود، می توان دید که مسیر مطالعات از هوش منطقی و عواملشناختی ذهن بشر به سمت هوش عاطفی و عوامل غیر شناختی ذهن حرکت کرده است اشخاصی که از هوش عاطفی بالایی برخوردارهستند، در زمینه شناخت هیجانات خود و دیگران و کنترل این هیجانات نسبت به دیگران، در سطح بالایی قرار دارند . حال اگر ایناشخاص، کارکنان سازمان ها باشند، با استفاده از این مزیت می توانند در جهت کسب اهداف سازمان و مدیریت هرچه بهتر آن و درنتیجه ارائه عملکرد بالا نقش تعیین کننده ای ایفا کنند..

کلیدواژه ها:

هوش عاطفی ، سازمان ، انسان ، احساسات ، نیاز