مفهوم بیگانگی در داستان غلام هندو که به خداوند زاده خود پنهان، هوی آورده بود

سال انتشار: 1399
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 627

فایل این مقاله در 9 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

MTCONF06_079

تاریخ نمایه سازی: 6 شهریور 1399

چکیده مقاله:

این مقاله با بررسی فلسفی یکی از داستان های دفتر ششم مثنوی مولانا به واکاوی مفهوم بیگانگی در شخصیت و اتفاقات داستان منتخب غلام هندو که به خداوند زاده ی خود پنهان، هوی آورده بود می پردازد.مثنوی مولانا یکی از بهترین کتاب های کهن فارسی است که علاوه بر مضامین عرفانی، بن مایه حکمی، فلسفی، دینی، اجتماعی و... را به همراه دارد؛ هنگام خوانش قصه های مثنوی به ظرفیت های معنایی آن پی می بریم. نمونه ای از شگرد آفرینش مولانا، برای بیان هدفش در باب چگونگی برآیند مفهوم بی خویشتنی انسان را در قصه هزل غلام هندو... می توان برشمرد که در نظرگاه وی همانا دوری از خدا و توجه به غیر است.از دیر باز بیگانگی و شناخت دو روی یک سکه درقلمرو اندیشگانی انسان بود که امروزه در فرهنگ علوم انسانی واژه بیگانگی (Alienation) به معنای دور ماندگی، احساس غربت و.. ترجمه شد. غلام (شخصیت اصلی داستان) عاشق دختر خواجه خود می شود که تمثیلی از انسان های فریفته شده جهان و مادیات است که سرانجام، در برخورد با نیمه شیطانی دختر (دنیا)، عصیانگرانه مدعی می شود که چرا چنین پیشامدی رخ داد و در روند تحلیل مسئله عشق به دختر و ناکامی در حجله، همانا بیگانگی یا بی خویشتنی غلام از خود اصلی _ یا همان جان عاریه ای _ از جانب خدا است.شایان ذکر است پایان داستان می تواند برای خواننده مسئله ساز شود که چرا غلام متوجه نشد امرد به حای عروس در حجله است البته خود مولانا در ادامه پاسخ میدهد که وی دچار غرور (فریفتگی) بود و نگارنده شرح جهان بینی این پاسخ را با بررسی مفهوم بیگانگی از نظرگاه هگل1 و تری ایگلتون2 تبیین می کند.

نویسندگان

طاهره نوروزی عبدالهی

دانشجوی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه گیلان