رابطه فقدان پدر با روابط موضوعی و اختلال شخصیت خوددوستدار

سال انتشار: 1397
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 1,102

نسخه کامل این مقاله ارائه نشده است و در دسترس نمی باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

CONFHAKIM01_335

تاریخ نمایه سازی: 11 شهریور 1397

چکیده مقاله:

از آنجا که پدر نقش قدرتمند و پویایی در شکلگیری زندگی روانی فرد برعهده دارد، غیبت یا عدم حضور او در فرایند رشد و تحول کودک، می تواند تاثیرات عمیقی بر حوزههای گوناگون تحولی، چه در کودکی و یا بزرگسالی بر جای گذارد. اصطلاح فقدان پدر به عنوان مسیله ای تعریف می شود که به طور گسترده دربرگیرنده شرایطی است که پدر به دلایل گوناگون از جمله مرگ، جدایی والدین از یکدیگر و یا وضعیت شغلی، در خانواده حضور نداشته باشد. صرف نظر از علت فقدان، این موقعیت به شرایطی اطلاق می شود که کودک به علت عدم حضور پدر، به لحاظ روانشناختی موفق به برقراری ارتباط معناداری با پدر خویش نمیگردد. با بررسی دقیق پژوهش های صورت گرفته در حوزه روان تحلیل گری و سایر رویکرد های روانشناختی، می توان فرایندهای رشدی و تحولی را برشمرد که فقدان پدر، آن ها را متاثر می سازد. اولین حوزه نگرانی برای کودکان فاقد پدر، فرایند جدایی – تفرد است. یکی دیگر از حوزه های تحولی متاثر از فقدان پدر، آشفتگی ها و اختلالاتی است که عدم وجود پدر به عنوان یکی از مهمترین موضوع های زندگی روانی کودک، در روند شکل گیری روابط موضوعی به بار می آورد. در چند دهه گذشته نظریات روابط موضوعی در حیطه نظریات روان تحلیل گری، توجه خود را بر شکل گیری و تفکیک اولیه ساختارهای روانشناختی ( انگاره های درونی خود و دیگری یا همان موضوع) و چگونگی ظهور این ساختارهای درونی در موقعیت های بین شخصی، معطوف ساخته اند. از طرف دیگر، یافته های بسیاری از پژوهش ها موید این امر بوده اند که شیوع بیماری ها و اختلالات روانی در میان کودکان فاقد پدر در مقایسه با سایر کودکان از گستردگی بیشتری برخوردار است. صرف نظر از این یافته های تجربی، در حوزه نظریات روان تحلیل گری و روابط موضوعی، نظریه پردازی های گوناگونی، تجربه فقدان پدر یا حضور نابسنده او را در ارتباط با آسیب دیدگی ساختار شخصیت فرد در جهت اکتساب برخی رگه ها و ویژگی های شخصیتی خاص، قرار داده اند. بر اساس یافته ها، فقدان یا در دسترس نبودن هریک از والدین در سنین ابتدایی زندگی کودک، جراحتی را در احساس خوددوستدارانه او ایجاد می سازد. مرور پیشینه نظری، یافته های بیشتری در جهت ارتباط فقدان پدر با پدیدآیی ویژگی ها و اختلال شخصیت خوددوستدار در اختیار قرار می دهد. بررسی تاثیر فقدان پدر بر برخی فرایندهای تحولی نیز در تایید این مطلب یاری کننده است. برای نمونه ماهلر آسیب دیدگی در خلال وهله جدایی و تفرد را با برخی نشانه های اختلال شخصیت خوددوستدار همچون احساس توانایی مطلق و خود بزرگ بینی همراه می داند علاوه بر آن، احساس بزرگ منشی در شخصیت خوددوستدار را می توان نشانه هایی از خشم دهانی دانست که از محرومیت هیجانی ناشی از وجود والدی بی تفاوت سرچشمه می گیرد و از همین روست که احساس خاص بودن در این افراد، راهی برای گریز هیجانی از جهان تهدید آمیز و بی تفاوت است. بر اساس یافته های این پژوهش، وجود شیوه های تربیت فرزند نامناسب و روابط موضوعی آشفته در برخی پژوهش ها به عنوان علل ایجاد کننده اختلال شخصیت خوددوستدار بر شمرده شده است، براین اساس، شکست مراقبت کننده اولیه کودک در مواجهه او با سطحی بهینه از تجارب ناکامی (همسو با فرضیات کوهات در این زمینه)، مانع از ایجاد تصویر واقعی از خود در کودک می گردد. چنین ناتوانی سبب به تعویق افتادن تحول ساختارهای روانی در کودک و به طور خاص ، توانایی پذیرش و سازگاری با محدودیت های واقعی هر فرد به عنوان موجودی انسانی و در نتیجه تحول خود آرمانی غیرواقع گرایانه می گردد.

نویسندگان

تکتم رضاقلیزاده

کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران