فلسفه و علوم انسانی

سال انتشار: 1397
نوع سند: مقاله ژورنالی
زبان: فارسی
مشاهده: 625

فایل این مقاله در 8 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

JR_JEVH-1-1_001

تاریخ نمایه سازی: 30 تیر 1398

چکیده مقاله:

علوم انسانی کنونی ما در دانشگاه ها محصول تمدن جدید غربی است. ما، در سنت علمی خود، چیزی به نام علوم انسانی، به صورتی که امروزه در دانشگاه ها مرسوم است، نداشته ایم و آن را از غرب اخذ کرده ایم. این واقعیت را باید پذیرفت که علوم انسانی کنونی ما، در دانشگاه ها، پدیدهای وارداتی است. البته وارداتی بودن بدان معنا نیست که تمام آن باطل یا غلط است. بحث این است که از آن ما نیست و از جای دیگری آمده است . تمدن غرب، تقریبا پس از رنسانس، به سمت و سویی رفته که راه شکلی به از تمدن اسلامی جداشده است. یک جلوه بارز این تمایز همین علوم انسانی امروز غربی است که بر همه جهان سیطره افکنده است. دکتر احمد فردید سخنی دارد با این مضمون که تمام تمدنهای غیر غربی در دنیای امروز در حکم ماده اند برای صورت تمدن غربی . کسانی که در فلسفه معنای صورت و ماده را میدانند و به این عبارت که شیییت شیء صورتبه آن است نه به ماده آن توجه دارند، تصدیق کنندمی که این سخن، سخن تامل برانگیزی است. اگر با چنین فهمی از صورت و ماده در این سخن تامل کنیم درمییابیم که مراد فردید چه بوده است. وی میگفت تمام تمدن های غیرغربی در دنیای امروز برای صورت تمدن غربی ماده شاند.ه یعنی صورت و ماده خودشان مجموعا تبدیل شده است به ماده ای تا صورت تمدن غربی روی آن ماده سوار بشود.در غرب، همه علوم با فلسفه ارتباط دارند. دکارت حرف مهمی دارد و میگوید این متافیزیک یا فلسفه، تنه درختی است که شاخ و برگ آن علوم است و این ریشهای در خاک دارد، ولی از این تنه، علوم متنوع سر برآورده است اجازه بدهید با مثالی رابطه علوم و فلسفه را روشنتر بیان کنیم. واقعیت این است که علوم تجربی )فیزیک، شیمی، زیست شناسی، و مانند آن(، همه، مبانی فلسفی دارند. علومی که قبل از علوم جدید بوده اند - مانند آن طبیعیاتی که قبل از طبیعیات نیوتنی مطرح بود- آنها هم مبتنی بر نوعی مبانی فلسفی بودند. وقتی که مبانی فلسفی عوض شد، علوم هم دگرگون شد. فیالمثل، در علم فیزیک هیچگاه استاد فیزیک بحث نمیکند که ماده چیست. اول روزی که معلم فیزیک سر کلاس میرود میگوید که علم فیزیک از خواص ظاهری ماده حکایت میکند و از حرکت و حرارت و الکتریسیته و مانند اینها سخن میگوید، اما نمیگوید ماده چیست. این سوال که ماده چیست یک سوال فلسفی است. هستند فیلسوفانی مانند برکلی که استدلال میکنند ماده وجود ندارد و میگویند تصور ماده، آنگونه که ما در ذهن داریم، یک توهم است. راسل که مخالف برکلی است، در کتاب مسایل فلسفه )راسل، 1347 صص 61-62 میگوید شبهاتی که برکلی در اثبات اینکه ماده را نمیتوان ثابت کرد وارد کرده، پاسخ دادنش درنهایت دشواری است. خلاصه آنکه مسایلی که در علوم بدیهی است و بنیاد و پایه علم فرض میشود، در فلسفه به منزله آغاز بحث و تفکر است. اینگونه مباحث،به ویژه، در غرب خیلی جدی مطرح بوده است. در غرب، خصوصا بعد از رنسانس، ازجمله، در باب ماهیت زمان و مکان بحث های زیادی شده است. فیلسوفان این سوال را به صورتی جدی مطرح کرده اند که زمان چیست در باب همین مفهوم اولیه و پایه در علوم، دیدگاه ها و نظریات مختلفی مطرح است. دانشمندی مانند نیوتن در باب زمان و مکان یک مبنا داشته است و فیلسوف معاصر او، لایب نیتس،مخالف با او، مبنای دیگری داشته است. کانت هم مبنای دیگری عرضه میکند. قطعا این بحث های فلسفی که در باب زمان و مکان مطرحشده در پیشرفت علوم تجربی موثر بوده است.

نویسندگان

غلامعلی حدادعادل

دانشیار دانشگاه تهران، تهران، ایران؛