خوانش بدن در نقاشی های پیکاسو با مفاهیم فلسفی دلوز
عنوان مقاله: خوانش بدن در نقاشی های پیکاسو با مفاهیم فلسفی دلوز
شناسه ملی مقاله: JR_VISUA-5-2_003
منتشر شده در در سال 1399
شناسه ملی مقاله: JR_VISUA-5-2_003
منتشر شده در در سال 1399
مشخصات نویسندگان مقاله:
پریا چوبک - دانشجوی دکتری، گروه فلسفه هنر، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران- ایران
محمد اکوان - گروه فلسفه، واحد تهران مرکزی،دانشگاه آزاد اسلامی، تهران- ایران
زهرا رهبرنیا - دانشیار گروه پژوهش هنر، دانشکده هنر، دانشگاه الزهرا (س)
خلاصه مقاله:
پریا چوبک - دانشجوی دکتری، گروه فلسفه هنر، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران- ایران
محمد اکوان - گروه فلسفه، واحد تهران مرکزی،دانشگاه آزاد اسلامی، تهران- ایران
زهرا رهبرنیا - دانشیار گروه پژوهش هنر، دانشکده هنر، دانشگاه الزهرا (س)
بدن بدون اندام دلوز، در نتیجه کنار گذاشتن دیدگاه دوگانه انگاری و ایده بدن بدون فاعل شناسا(مرکزیت ثابت)، ارائه شده است. انسان حاصل از این نگرش، موجودی است که ورای مساله هویت، جنسیت یا هر ساختار از پیش موجود، در حال شکل گیری در لحظه است و این شدن های بی وقفه، هستی او را سبب می شود. به عبارتی دیگر، بدنی در حال صیرورت که تا لحظه مرگ از حرکت و تغییر باز نمی ایستد. در این میان، با بررسی آثار پیکاسو، بهخصوص سلف پرتره های او با بدن هایی چندتکه و در عین حال یکپارچه ای مواجه می شویم که در زمان شکسته می شوند؛ از نو ساخته و در نهایت انسان جدیدی را علیرغم ثابت بودن سوژه بهوجود می آورند. با این ادعا که شیوه پیکاسو در به تصویر کشیدن سوژه هایش فراتر از تبعیت صرف، از سبک هنری بوده و می توانسته نمایشی از ایدئولوژی هنرمند باشد، این پرسش را مطرح می کنیم که: ممکن است در برخی از آثار بهخصوص آثار متاخر هنرمند، بدن ها قابلیت خوانش را با بدن بدون اندام دلوز، داشته باشند؟ برای پاسخ به پرسش، با استفاده از شیوه تحلیلی– توصیفی و بهکارگیری منابع معتبر کتابخانه ای در به نتیجه رساندن پویش، این بحث مطرح شد که، بدن های پیکاسو بدن هایی در حال شدن و صیرورت بوده که در فضای نسبی و ریمانی طراحی شده اند و نمایشی از حضور در لحظه و فضای حاکم بر نقاشی هستند. از اینرو، می توانند با بدن بدون اندام دلوز مقایسه شوند. در نهایت، هرچند این ادعا که پیکاسو با اشراف بر تفکر فلسفی مسلط بر سده بیستم دست به خلق آثار هنری خود زده، قابل اثبات نیست، اما ادعای مطابقت برخی پیکرها با بدن بدون اندام دلوز وارد بوده که طی جدولی در انتها خلاصه شده است. اهمیت این پویش، در یافتن ارتباط منطقی میان فلسفه پست مدرن و هنر سده بیستم است که می تواند روشی برای تطابق هایی از این دست میان هنرهای تجسمی و فلسفه باشد.
کلمات کلیدی: بدن بدون اندام, ژیل دلوز, فلسفه پستمدرن, نقاشیهای پیکاسو
صفحه اختصاصی مقاله و دریافت فایل کامل: https://civilica.com/doc/1151325/