بررسی و مطالعه تطبیقی تفکر نیچه و دیلتای درباره تاریخ
عنوان مقاله: بررسی و مطالعه تطبیقی تفکر نیچه و دیلتای درباره تاریخ
شناسه ملی مقاله: JR_JOP-21-1_010
منتشر شده در در سال 1402
شناسه ملی مقاله: JR_JOP-21-1_010
منتشر شده در در سال 1402
مشخصات نویسندگان مقاله:
Hassan Gheybipour - دانشجوی دکتری فلسفه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران.
Ali Karbasizadeh - استادیار گروه فلسفه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران.
Mohammad Safian - دانشیار گروه فلسفه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران.
خلاصه مقاله:
Hassan Gheybipour - دانشجوی دکتری فلسفه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران.
Ali Karbasizadeh - استادیار گروه فلسفه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران.
Mohammad Safian - دانشیار گروه فلسفه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران.
«تاریخ» تحت تاثیر تفکرات هگل در قرن نوزدهم، جایگاه رفیعی به خود اختصاص داد. سپس برخی از تاریخنگاران با طرز تفکری پوزیتیویستی، ایده تاریخنگاری علمی را مطرح کردند تا بر مبنای آن، تاریخ به علمی یقینی تبدیل شود و همانند علوم طبیعی جدا از ذهنیات پژوهشگر قرار گیرد. مسئله اساسی که در این مقاله سعی داریم تا به بررسی آن بپردازیم چگونگی رابطه میان فلسفه و تاریخ است. مسئله از اینجا آغاز میشود که تاریخگرایی آلمان با اعتقاد به نیروی هنجاری تاریخ، بر این مهم تاکید داشت که مورخ باید با کشف واقعیتهای محض و آشکارکردن معنای تاریخی آنها، جهت گیریای برای جامعه و فرهنگ فراهم کند. براساس این تصور از تاریخ، عملکرد اجتماعی و فرهنگی فلسفه به چالش کشیده شد. در این اوضاع نابسامان که فلسفه را با بحران هویت روبه رو ساخته بود، طرح های نیچه و دیلتای، یعنی جنبش گسترده و متنوع «فلسفه حیات» به نیروی محرکه تجدید فلسفه در قرن ۱۹ تبدیل شدند. نیچه و دیلتای در این موضوع اتفاق نظر داشتند که تاریخنگاری جامع در درک خود از انسان، مسئله نسبیتگرایی را به وجود آورده است که موجب «انحلال» و «بدبینی» میشود و نمیتواند آینده فرهنگ بشریت را پیشبینی کند؛ ازاین رو، خواستار فلسفه جدیدی شدند که باید هدف فرهنگ بشری را آشکار و از پیشرفت آن در جهت رسیدن به هدفش حمایت کند. آنها با اینکه در برابر نتایج نقد تاریخی، مسیری مشابه برای تایید اقتدار فرهنگی فلسفه انتخاب کردند، اما به یک راهحل کاملا متفاوت رسیدند. نیچه پادزهرها علیه تاریخگرایی را «فوق تاریخی» میخواند که شامل هنر نحوه فراموش کردن تاریخ و زندگی در افقی محصور و تعین شده است؛ یعنی داشتن این استعداد که چه وقت باید تاریخ را حس کند و چه وقت باید آن را کنار بگذارد. به عقیده وی این هر دو روش به صورت همسان برای تندرستی فرد، سلامت یک ملت و فرهنگ لازماند. دیلتای برخلاف نیچه، تاریخ را پادزهر و درمان شکست های فلسفه زندگی می داند: تاریخ اگر زخم ایجاد کند، باید آن را نیز درمان کند.
کلمات کلیدی: قرن نوزدهم, نیچه, دیلتای, فلسفه, تاریخ, فلسفه حیات
صفحه اختصاصی مقاله و دریافت فایل کامل: https://civilica.com/doc/1883985/