CIVILICA We Respect the Science
(ناشر تخصصی کنفرانسهای کشور / شماره مجوز انتشارات از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی: ۸۹۷۱)

بحران معنوی: حقوق بشر در دین

عنوان مقاله: بحران معنوی: حقوق بشر در دین
شناسه ملی مقاله: JR_JHM-13-2_008
منتشر شده در شماره 2 دوره 13 فصل در سال 1397
مشخصات نویسندگان مقاله:

امانوئلا مرلی - دکترای نظریه سیاسی و حقوق بشر، دانشگاه لوئیس گیدو کارلی

خلاصه مقاله:
هدف من در این تحقیق تمرکز بر ایده بحران معنوی در عرصه حقوق بشر است. موضوعی که من آن را مورد بحث قرار می­دهم به مجموعه­ای اساسی از مسائلی مرتبط می­شود که به هدف حقوق بشر، پایه اخلاقی آن­ها و زمینه متافیزیکی غایی آن­ها مربوط می­شود. به شکل ساده تر این پرسش را مطرح می­کنم که آیا در افراد نوع بشر چیز خاصی وجود دارد که آن­ها را مستحق داشتن حق می­کند برخی از استدلال­ها مانند عامل انسان، کرامت و قانون طبیعی کاملا انتزاعی هستند. بنابراین می­توان چنین فرض کرد که چون مسئله اهمیت کاربردی زیادی ندارد، این استدلالات مرتبط نیستند. اما این فرض کمی عجولانه است، زیرا تعیین پایه و اساس حقوق بشر به معنی تعیین مشروعیت خود حقوق بشر در عرصه بین­المللی است. من دیدگاه عملگرا ایگناتیف را که می­توان به صورت یک جمله کلیدی خلاصه کرد در نظر می­گیرم: بدون هولوکاست اعلامیه حقوق بشر وجود نداشت. به خاطر هولوکاست، هیچ اعتقاد بی قید و شرطی در این اعلامیه وجود ندارد. و دین داری استاک هاوس در دین و حقوق بشر توسعه یافته است: متکلمان دینی. هدف من این است که هر دو دیدگاه را بررسی کنم. هم دیدگاه ایگناتیف که از پرداختن به زمینه­های مذهبی حقوق بشر دوری می­کند و یک دیدگاه با پایه­های سکولار با ایده عاملیت انسان ارائه می­دهد و هم دیدگاه مکس استاک هاوس که بر خلاف  ایگناتیف از اخلاقی دینی به عنوان پایه­های حقوق بشر دفاع می­کند. اول از همه از طریق این تجزیه و تحلیل، قصد دارم اشاره کنم در حالی که از یک سو احترام به هم نوعان ما نیازمند یک رویکرد محبت آمیز است و تعهد ما به حفظ نوع بشر نیازمند تقویت توسط ایمان دارد؛ از سوی دیگر پایه گذاری حقوق بشر در دین بسیار خطرناک است و ممکن است درگیری­های خشونت آمیز میان مذاهب مختلف به وجود آورد. دوما به انتقاد از دیدگاه ایگناتیف می­پردازم، چرا که دفاع از حقوق بشر به عنوان ابزار عملگرایانه، در زمینه­های عملی بسیار ضعیف است و نظام حقوق بشر نیازمند مبانی اخلاقی و متافیزیکی است که به طور جهانی شناخته شده باشد و به اجرا درآمده باشند. سوما و در نهایت با استفاده از مفهوم رالز در خصوص همپوشانی اجماع، قصد من نشان دادن عدم نیاز به توافق بر سر بنیان­های واحد می­باشد. در نظر گرفتن یک بنیان واحد توانا و معتبر برای حقوق بشر، ریسک پذیر است. در حالی که یک رژیم حقوق بشری بر بنیان­های چندگانه استوار است. پذیرش حقوق بشر با بنیان­های چندگانه توسط ما به پذیرش وسیع تر آن توسط مردم کمک می­نماید. اگر به علت گوناگونی به طور عمومی از حقوق بشر دفاع کنیم، به درستی ثابت می­کنیم که هیچ پایه متافیزیکی مناسبی وجود ندارد.  دلیل خوبی برای آنکه که چرا ما نیازمند زمینه­های حقوق بشری در هر متافیزیک خاص نیستیم می­تواند این باشد که آن­ها هم اکنون نیز به بسیاری از متافیزیک­ها متکی هستند و در حال حاضر می­توانند از منابع بیشتری بهره ببرند. از این رو ارزشمند و عاقلانه است که از ادعاهای غیر انحصاری متکثر مرتبط با راه­هایی که حقوق بشر [به واسطه آن­­ها] به طور قانونی پایه گذاری می­شود، استقبال کرد. برای مثال عاملیت انسان، کرامت انسانی، ایجاد برابری، نمونه­هایی از مبانی مختلفی هستند که منحصر به فرد و ناسازگار با دیگری نیستند.

صفحه اختصاصی مقاله و دریافت فایل کامل: https://civilica.com/doc/862907/