درباره شرایط امکان اشتغال به علوم انسانی

سال انتشار: 1390
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 532

فایل این مقاله در 33 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

SNCH02_073

تاریخ نمایه سازی: 16 اسفند 1394

چکیده مقاله:

این مقاله تلاش کرده است تا از چالشی به نام چالش اشتغال به علوم انسانی سخن به میان آورد و در باب شرایط امکان چنین اشتغالی طرح مطلب کند. در جهت چنین رویکردی، طرح و بررسی سه پرسش اصلی در کانون توجه این مقاله قرار گرفته است:نخست اینکه اصولا فلسفه علوم انسانی چیست؟ دوم اینکه فلسفه آموزش علوم انسانی چیست؟ و سوم اینکه روش یا رو شهای منطبق با چنان فلسفه ای از علوم انسانی وآموزش این علوم کدامند؟ پاسخ به پرسش اول و دوم به ترتیب با ارجاع به تعریف ارتگ اای گاست از فلسفه (فلسفه به مثابه دلتنگی- دلتنگی برای جایی که اینجا نیست)و تعریف دریدا از آموزش (آموزش به مثابه مسئولیت- مسئولیت برای به پرسش کشیدن واقعیت جهت وادار کردن آن برای پذیرفتن وضعیتی متفاوت) پی گیری شده است و پاسخ به پرسش دوم عمدتا با ارجاع به پائولو فریره و از طریق نقد روش انباشتمحوری یا آموزش به مثابه بانکداری 1 و ضرورت توجه به روش مشارکتی 2 و رهایی بخشی 3 امر آموزش. بنا بر این اگر قرار باشد اشتغال به علوم انسانی (و نه اشتغال درعلوم انسانی یعنی نان خوردن از علوم انسانی) صورت گیرد، سه شرط لازم است: نخست اینکه علوم انسانی باید همواره نسبت به وضع موجود انسان ناراضی باقی بماند.(گاست) دوم اینکه مسئول است که این نارضایتی را به حوزه عمومی بکشاند و خود را نسبت به دیگری مسئول بداند. (دریدا) و سوم اینکه روشی از آموزش علوم انسانی باید ترویج یابد که به جای ذخیره گذاری دانش در ذهن دانشجو، او را در امر خواندن، گفتگوکردن، اندیشیدن و نوشتن، آنهم به منظور گشودن سینه واقعیت برای ظهور امکانات جدید مشارکت دهد. (فریره) تبیین و تحلیل هر یک از این سه شرط، به عهده سه بخش اصلی مقاله نهاده شده است. مقاله با استخراج سه نتیجه به سرانجام رسیده است: نخست اینکه موضوعات اشتغال به علوم انسانی و اشتغال درارتزاق ازطریق علوم انسانی به ترتیب شروط ذهنی و عینی امری واحد یعنی مسئله تاسیس علوم انسانی درایران هستند و از اینرو تا آن حد موضوعاتی در هم تنید هاند که مشکل بتوان یکی را بدون عطف به دیگری پیش برد؛ دوم اینکه، آنچه در مسئولیت محافل آکادمیک، متفکران و نظریه پردازان علوم انسانی است، پرداختن به مسئله اشتغال به علوم انسانی است، حتی اگر مسئله اشتغال در علوم انسانی را موضوع کار خود قرار داده باشند، و؛ سوم اینکه اشتغال به علوم انسانی جز از طریق خواندن، گفتگو کردن، اندیشیدن و نوشتن، آنهم به منظور گشودن سینه واقعیت برای ظهور امکانات جدید (و یا به عبارت دیگر از طریق توجهی بنیادی به فلسفه این علوم و فلسفه و روش آموزش آنها) حاصل نمی شود

کلیدواژه ها:

اشتغال به علوم انسانی ، فلسفه به مثابه نارضایتی ، اخلاق مسئولیت ، دیگری ، آموزش مشارکتی

نویسندگان

حسین مصباحیان

استادیار گروه فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران