آموزش زنان به مثابه سرمایه ای در رشد اقتصادی اجتماعی و زیست محیطی جامعه

بی گمان جنسیت در عرصه مطالعات تعلیم و تربیت و در حوزه آموزش عالی یکی از قلمروهای جنجالی و بحث بر انگیز در طیچند دهه اخیر بوده است. فهم چگونگی تحولات در آموزش زنان مستلزم توجه به مباحثات و روندهای مربوط به اندیشه و اقداماتدر ارتباط با این موضوع در سطح جهان است. در اکثر کشورهای ثروتمند دنیا ما شاهد دوره ای در دهه 1990 بودیم که بعدهاتحت عنوان شک جنسیتی و زلزله جنسیتی و انقلاب 3 در دنیای زنان و نیز مشارکت و عملکرد دختران در آموزش و پرورشنامیده شد. نسبت به بعد از جنگ جهانی دوم، نابرابری های آموزشی که در زمینه های طبقه اجتماعی، قومیت، ملیت، و مذهبوجود داشت، الگوهای جنسیتی بیشترین میزان تغییر را شاهد بوده است. برای مثال؛ در کشورهای پیشرفته نظیر بریتانیا، سوئد واسترالیا در دهه 1980 و 1990 دختران در نتایج آزمونها از پسران سبقت گرفتند و شکاف جنسیتی که در آن پسران و مردان دربرخی دروس نظیر ریاضیات و علوم همواره بیشتر مسلط بوده اند را برطرف کردند. در این حال برداشت های جوانان از جنسیت نیزپس از دهه 1594 به طرز چشم گیری تغییر کرده است. دختران و زنان نسبت به آینده زندگی و فرصت های شغلی بسیارخوشبین شدند و پسران و مردان نیز از جایگاه و نقش کار در زندگی زنان آگاهی یافتند. (فتحی واجارگاه، 1393. ص 89)